اولين باري كه رفتم دندانپزشكي
خاطره دندانپزشكي من
ديروز روز خيلي خوبي بود
يه وسيله اي اونجا بود كه بهش ميگفتند آقاي تشنه وقتي ميذاشت داخل دهانم آقاي تشنه شروع ميكرد به خوردن تمام آب دهانم خيلي بامزه بود
. يكي ديگه هم بو كه همش آب مي پاشيد و يك صندلي بود كه بالا و پائين مي رفت و خيلي باحال بود . بعد از تماشاي وسايل دندانپزشكي خود خانم دكتر اومد و به ماماني گفت كه بايد سياهي جلوي دندانم را كه از بچه گي با قطره آهن سياه شده بود جرم گيري كنه و بعدش فلورايد بزنه كه باتوضيحات خانم دكتر و موافقت مامان ناهيد
خانم دكتر به ماماني گفت بره بيرون بعد منو خانم دكتر با هم مونديم اول برام يه كارتون تام و جري گذاشت و بعدش يه پيشبند زرد رنگ بهم بست و آقاي تشنه را گذاشت توي دهانم و شروع كرد به تميز كردن دندانهام . وقتي داشت كار ميكرد همش به من ميگفت آفرين دختر گلم تو خيلي خوبي و به ماماني هم گفت دخترتون خيلي باهوشه براش اسفند دود كنيد و ماماني هم كلي ذوق مرگ شده بود و هي مي گفت مرسي خيلي ممنون و منهم از اينكه مي ديدم راجع به من انقدر نظر خوبي دارند خوشحال بودم.
بعد از تمام شدن كار دندانهام خانم دكتر يه سبد برام آورد كه توش پر بود از جايزه و بهم گفت چون خيلي دختر خوبي بودم مي تونم 2تا جايزه انتخاب كنم و منهم 2تا جايزه برداشتم و بعد از تشكر زياد با خوشحالي همراه ماماني رفتيم . من از داندانپزشكي خيلي خوشم مي ياد و واقعاً روز جالبي داشتم.