سفر به جزيره كيش
ღ♥ღ❤❤
سلام ، سلام ، من آمدم تا دوباره خاطرات اين فسقلي را بنويسم
هفته پيش من به همراه روژان ღ♥ღ و مامان بزرگ و عمه كوچيك اين فسقلي رفتيم جزيره كيش .
هوا خيلي عالي بود. انقدر خوب بود كه با هم كنار دريا بازي كرديم. كلي توي باد مسابقه دو گذاشتيم . روژان عاشق حيوانات . اصلاً از هيچ حيواني نمي ترسه اما از حشرات خيلي مي ترسه وقتي يه مگس ميبينه كلي جيغ مي كشه . توي ساحل يك اسب بود كه خيلي ذوق كرد و رفت پيشش و نازش كرد. يه سگ خيلي ناز هم ديديم و باهاش بازي كرد و از اسمارتيزي كه خريده بود به هاپو تعارف ميكرد. باغ وحش كيش هم رفتيم . خيلي ذوق كرده بود. وقتي ميمونها را ديد باورش نمي شد بالاخره آمده پيش ميمونها . كلي برگ و علف چيد و داد به بزغالها و اونها هم با ولع مي خوردند. پرنده ها را هم ديد ولي اين طوطي ها خيلي جيغ مي زدند. احساس كردم سر و صدا اذيتش ميكنه و بعد از آن آمديم بيرون . ولي امان از اين مراكز خريد كيش كه هرچيزي اين فسقلي ديد مي خواست بخره . يه ساك دستي بزرگ خريد كه خيلي قشنگه و هرجا تو پاساژ ها مي رفتيم اين ساك را هم با حالت پز با خودش مي ياورد . فسقلي خيلي ذوق كرده بود. هرجا هم بادكنك از اين گازدارها مي ديد مي خواست هركاري ميكردم منصرف بشه نمي شد
ولي يه اتفاق بد هم توي اين سفر داشتيم و اينكه روژان مريض شد و اسهال و استفراغ گرفت و مجبور شديم ببريمش بيمارستان كيش كه خوشبختانه دكتري كه روژان را معاينه كرد خيلي دكتر خوبي بود. و يه آمپول بهش داد. روژان اولش كه خوابيد روي تخت تا آماده بشه آمپول بزنه اصلاً نترسيده بود چون خيلي وقت مي شد كه آمپول نزده بود و فكر ميكرد اين هم يك معاينه ساده است ولي وقتي ديد من پا ها و دستش را گرفتم ترسيد و وقتي آمپول را دكتر زد تازه آنوقت بود كه جيغش به هوا رفت و تا خود صبح توي خواب بغض داشت. خيلي دلم سوخت اما وقتي صبح از خواب بيدار شد و سرحال بود از اينكه آمپول زد و حالش خوب شد خدا را خيلي شكر كردم. و ادامه سفر هم خيلي خوب بود. مامان بزرگ فسقلي براش يك عروسك ني ني و پلنگ صورتي را خريد من هم عروسك سالي را براش خريدم كلي خوشحال بود و توي فرودگاه كه رسيديم تا باباش را ديد پريد توي بغلش و عروسكهاش را بهش نشان مي داد. سفر خوبي بود. ...