تولدم و سال نو مبارك
____★★★★★_______★★★★_____
_____★★★★★★★____★★★★★★__
___★★★★★★★★_★★★★★★★★★___
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★___
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★____
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★____
__★★★★★★★★ ★★★★★★★★★★__
___★★★★★★★★★★★★★★★★★★___
____★★★★★★★★★★★★★★★★___
______★★★★★★★★★★★★★★___
________★★★★★★★★★★★★___
__________★★★★★★★★★_____
___________★★★★★★★ ______
___________★★★★★★ _______
____________★★★★_______
____________★★★_______
___________★★________
__________★_________
_________★__________
________★__________
________★__________
________★_________
_________★__________
___________★__________
_____________★_________
_______________★_________
_________________★_________
قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست
با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای
من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم (مامان ناهید)
دلم براي دفتر خاطراتم تنگ شده بود نمي دونم تقصير كي بود من يا مامان ناهيد ؟! البته آخر سال ماماني خانه تكاني داشت و از طرفي سركار هم مي رفت و وقت كافي نداشت تا بتونه خاطراتم را تكميل كنه . ولي حالا بهم قول داده جبران كنه .
شب عيد: شب عيد هر سال توي خانه ما علاوه بر اينكه بوي سبزي پلو و گل شب بو و سنبل مي پيچه و چيدن سفره هفت سين و تخم مرغ رنگي لذتي داره و يك دنيا خاطره ولي بازم هم براي همه اعضاي خانواده مخصوصاً من و مامان يك معني ديگه هم داره ( شب تولدم است) مامان ياد خاطرات به دنيا آمدن من مي افته و لباش هميشه شب عيد خندونه .
اون روز يك اتفاق جالبي هم افتاد يك نفر زنگ خانه را زد و گفت منزل روژان براي روژان خانم يك بسته دارم من و ماماني و بابا حسن با هيجان پشت در خانه آمديم تا ببينيم كي آمده و چي آورده كه ديديم يك آقايي با يك سبد گل خيلي قشنگ و يك كادو آمد و گفت كه اينها را بايد تحويل روژان خانم بدم و بعد از تحويل دادن گل و كادو به من رفت . روي سبد گل نوشته بود روژان جان تولدت مبارك از طرف باباجون داخل اون بسته كادو شده هم يك زنجير طلا بود كه توش يك قلب و كليد كوچولو بود خيلي قشنگ بود و مامان ناهيد بهم ميگفت روژان بابابزرگت كليد قلبش را برات هديه آورده. بعد از انداختن زنجير طلايي رنگم زنگ زدم به باباجون و ازش كلي تشكر كردم. بعد از ظهر همان روز هم بابا حسن رفته بود بيرون خريد كنه وقتي كه برگشت يك بسته بزرگ كادو شده برام آورد كه گفت كادوي تولدم است با هيجان همراه با ماماني شروع به پاره كردن كاغذ كادو كردم
و قتي كه كادو را باز كردم ديدم يك ارگ صورتي رنگ همراه با 2 تا چوبدستي كه مربوط مي شد به طبل هاي اطراف ارگ . وقتي بابا حسن باطري ها را داخل ارگ گذاشت شروع كردم به طبل و ارگ زدن ، خيلي هديه جالبي بود كلي ذوق كردم و هنوزم برام تازگي داره فرداي همان روز يعني روز اول فروردين مصادف با روز تولدم رفتيم عيد ديدني خانه مامان جونم يك كيك تولد هم خريديم و اونجا همراه با دايي علي و رضا و خاله هام و دختر خاله و پسر خاله هام يك جشن تولد كوچولو گرفتيم كه خيلي بهم خوش گذشت . **
روز دوم عيد با باباجون و مامان ناهيد و بابا حسن رفتيم اهواز كه تا 9 فروردين اونجا بوديم كلي با بچه ها بازي كردم و واقعاً به من اين تعطيلات عيد خوش گذشت. روز 13 به در هم رفتيم خانه خاله ژيلا كه همه اونجا بودن سروناز دوست شهرزاد هم بود كه من را برد پارك بعد با مامان ناهيد و همه بچه ها رفتيم بستني منصور و بستني سنتي خورديم ب
عد از ظهرش هم رفتيم آش خورديم. كه به قول ماماني انقدر خورديم كه داشتيم مي تركيديم. و بالاخره تعطيلات عيد هم تمام شد و مامان ناهيد بايد مي رفت سركار و دوباره من مي موندم و چشم انتظاري خودم تا برگشتن ماماني .